معنی الفبای عمران

حل جدول

لغت نامه دهخدا

عمران

عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن عثمان زبیدی شامی، مکنی به ابوالبَرَهسَم. صاحب قرائتی شاذ است. رجوع به ابوالبرهسم و عمران زبیدی و عمران شامی شود.

عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن زید، مکنی به ابویحیی. محدث بود. رجوع به ابویحیی (عمران بن...) شود.

عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن عیینه، مکنی به ابوالحسن. محدث است. رجوع به ابوالحسن (عمران بن...) شود.

عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن یصهربن فاهث. نام پدر موسی و هارون است و او را «عمران بن فاهث بن لاوی بن یعقوب » نیز گفته اند. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 80).
- موسی عمران، موسی بن عمران:
چونانکه عصا هرگز از ایشان که شنیدی
ثعبان نشدی جز به کف موسی عمران.
ناصرخسرو.
برآمد هر شب افغان از دل طور
چو روز موسی عمران فروشد.
خاقانی.
شاید ار هر سامری گاوی کند
کآب و جاه موسی عمران نماند.
خاقانی.
بلاغت و ید بیضای موسی عمران
به کید و سحر چه ماند که ساحران سازند.
سعدی.
رجوع به موسی بن عمران شود.

عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن شاهین سلمی. حاکم امارت شاهینی در بطیحه. رجوع به عمران سلمی (ابن شاهین...) شود.

عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن داود قطان، مکنی به ابوالعوام. از روات حدیث است. رجوع به ابوالعوام (عمران بن...) شود.

عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن فصیل بن عائد تمیمی، مکنی به ابوخالد. از صحابیان بود. رجوع به عمران تمیمی شود.

عمران. [ع َ] (اِخ) موضعی است به یمن. (منتهی الارب).

عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن صدقه ٔ اسرائیلی. ملقب به اوحدالدین. رجوع به عمران اسرائیلی شود.

عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن ملحان عطاردی، مکنی به ابورجاء. رجوع به عمران عطاردی شود.

عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن حطان بن ظبیان بن لوذان بن حرث بن سدوس سدوسی یا ذهلی، مکنی به ابوشهاب. از تابعیان بود. رجوع به عمران سدوسی شود.

عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن نمران، مکنی به ابوسلیمان. محدث است. رجوع به ابوسلیمان (عمران بن...) شود.

عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن حارث سلمی، مکنی به ابوالحکم. محدث است. رجوع به ابوالحکم (عمران بن...) شود.

عمران. [ع ِ] (اِخ) ابن عبدالرحمان صنعانی، مکنی به ابوالهذیل. محدث است. رجوع به ابوالهذیل (عمران بن...) شود.

معادل ابجد

الفبای عمران

485

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری